♥♥ عاشقانه ♥♥
♥ عـکس♥ اس ام اس♥ نامه♥ شعر♥ رمان و...عاشقانه♥


وقتی کسی نیست

 
وقتی کسی نیست که

خودت را فرو کنی در آغوشش و

گم شوی در رویاهای شبانه اش

دیگر فرقی نمیکند صبح با صدای اذان بیدار شوی

یا ناقوس کلیسا !

حتی ... درون آغوش خدا هم

احساس غربت خواهی کرد ... !


شنبه 27 آبان 1391برچسب:,

|
 

فهمیدن یک زن سخت نیست...

فــهـمـیـدטּ یـڪـــ زטּ سـخـت نیــسـت

زטּ
سـراسـر نـــاز اســت و نـیــاز ...

حـرفـهـایـش ، گـریـﮧ هـا و خـنـده هـایـش

تنــهـا بـراے
مـــَــردش
اسـت ...

او
عــشـق
مــے خـواهـد و آغــوش ،

سـیـنـﮧ اے مـردانـﮧ ،

شــانـﮧ اے بـراے تـڪـیـﮧ دادטּ ... .

فــهـمـیـدטּ یـڪـــ
زטּ سـخـت نیــسـت ...


شنبه 27 آبان 1391برچسب:,

|
 

فرهاد رویاهای شبانه...

امشب شیرین تو تنهاست ....

نه دیوان حافظ آرامم می کند نه یاد آن چند خاطره ....

دلم کمی با تو بودن می خواهد ....

حتی اگر به اندازه چند لحظه قدم زدن در خیابان ...

حتی اگر به اندازه یک بار دست کشیدن میان موهات ...

شیرینم اما حاضرم برای همین چند لحظه فرهادوار تیشه به دست بگیرم...

برداشتن این کوه سخت است ...

اما ....

معجزه لبخند تو به من قدرت می دهد ....

فرهاد رویاهای شبانه ...

اینبار هم تو معجزه کن ...


شنبه 27 آبان 1391برچسب:,

|
 

محرم

آريا موبايل | Ariamobile.Net

فرا رسيدن ماه محرم ، ماه پيروزي خون بر شمشير را بر عاشقان آن حضرت تسليت عرض مي کنيم .



شنبه 27 آبان 1391برچسب:,

|
 

خسته ام


خسته ام از تظاهر به ایستادگی

از پنهان کردن زخم هایم

زور که نیست

دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم

و

با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است

اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم

میخواهم لج کنم ، با خودم ، با تو ، با همه ی دنیا

چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هر روز باشی

خسته ام .... از تو .... از خودم .... از همه ی زندگی

میخواهم بکشم کنار ! از تو .... از خودم ..... از همه ی زندگی


پنج شنبه 11 آبان 1391برچسب:,

|
 

نگو مرد پیدا نمیشه

مرد ها سکوت نمي کنن
فقط داد ميزنن

نمي تونن وقتي که ناراحت هستن
گريه کنن و بهونه بگيرن
فقط داد ميزن

... ... ... ... ... اونا نمي تونن به تو بگن من رو بغل کن تا آروم شم

فقط داد ميزنن
نمي تونن بگن دلشون مي خواد تو آغوشِ تو گريه کنن
فقط داد ميزنن

ممکنِ خيلي تو رو دوست داشته باشن
... اما نمي تونن صداشون رو مثل دختر بچه ها کنن و جيغ بزنن و بگن
عاشقتم
فقـــــــــــط داد ميزنن

اون همه اينا رو قورت مي ده که بگه يه مردِ
يه آدمِ محکم که مي تونه تکيه گاهت باشه
اما تو نگاه به قوي بودنش نکن
چون فقط داد ميزنه

از دادش دلگير نشو
تو قلبش يه بچه زندگي ميکنه
که پاکتر و رويايي تر از هر زنيه
گاهي دلش اونقدر ميگيره که فقط
داد ميــــــــــــــــزنه...


**نگو مرد پیدا نمیشه
به سلامتیه همه مردها**


سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:,

|
 

چه عاشقانه...

چه عاشقانه است این روز های ابری...
چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی...
چه عاشقانه است شکفتن گل های اقاقیا...
چه عاشقانه است قدم زدن در سرزمین عشق...
و من
چه عاشقانه زیستن را دوست دارم...

عاشقانه لالایی گفتن را دوست دارم...
عاشقانه سرودن را دوست دارم...
عاشقانه نوشتن را دوست دارم...
عاشقانه اشک ریختن را...
عاشقانه خندیدن را دوست دارم...
دفتر عاشقانه ی من پر از کلمات زیبا در نثار
بهترین و عاشقانه ترین کسانم...
و من
عاشقانه می گِریَم...
عاشقانه می خندم ...
عاشقانه می نویسم.....
و در سکوت تنهایی عاشقانه میمیرم ....


سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:,

|
 

به سلامتی

به سلامتی درخت!

نه به خاطرِ میوش، به خاطرِ سایش.


... به سلامتی دیوار!


نه به خاطرِ بلندیش، واسه این‌که هیچ‌وقت پشتِ آدم روخالی نمی‌کنه.



به سلامتی دریا!

نه به خاطرِ بزرگیش، واسه یک‌رنگیش.


به سلامتی سایه!

که هیچ‌وقت آدم رو تنها نمی‌ذاره.


به سلامتی همه اونایی که دوسشون داریم و نمی‌دونن، دوسمون دارن و نمی‌دونیم.


به سلامتی نهنگ!

که گنده‌لات دریاست.



به سلامتی زنجیر!

نه به خاطر اینکه درازه، به خاطر اینکه به هم پیوستس.



به سلامتی شلغم!

نه به خاطر (شل)ش، به خاطر(غم)ش.



به سلامتی کرم خاکی!

نه به خاطر کرم‌بودنش،به خاطر خاکی‌بودنش



به سلامتی پل عابر پیاده!

که هم مردا از روش رد می‌شن هم نامردا !



به سلامتی برف!

که هم روش سفیده هم توش.



به سلامتی رودخونه!

که اون‌جا سنگای بزرگ هوای سنگای کوچیکو دارن.



می‌خوریم به سلامتی گاو!

که نمی‌گه من، می‌گه ما.



به سلامتی دریا!

که ماهی گندیده‌هاشو دور نمی‌ریزه.


می‌خوریم به سلامتی اون که همیشه راستشو می‌گه.


به سلامتی سنگ بزرگ دریا!که سنگای دیگه رو می‌گیره دورش.


به سلامتی بیل!

که هرچه ‌قدر بره تو خاک، بازم برّاق‌تر می‌شه.


به سلامتی دریا!

که قربونیاشو پس می‌آره.


به سلامتی تابلوی ورود ممنوع!

که یه ‌تنه یه اتوبان رو حریفه.



به سلامتی عقرب!

که به خواری تن نمی‌ده.
(عرض شودکه عقرب وقتی تو آتیش می‌ره و دورش همش آتیشه با نیشش خودش می‌کُشه که کسی ناله‌هاشو نشنوه)



به سلامتی سرنوشت!

که نمی‌شه اونو از "سر" نوشت.



به سلامتی سیم خاردار!

که پشت و رو نداره.


دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:,

|
 

غریبه

غریب آمده بودم غریب خواهم رفت
نچیده سیب به رویای سیب خواهم رفت


میان بوسه طنابی به دار می بافند
به گونه با گل سرخ فریب خواهم رفت


صدای خواب براحساس شهر می پیچید
وگفت با دل من بی نصیب خواهم رفت


ومرگ سهم تمام حیات حـّوا بود

اسیردست رسوم عجیب خواهم رفت


به شوق باغ پراز یاس های شهرقدیم
ازاین بهاردروغین نجیب خواهم رفت


اگرچه گریه براین شهرجرم زندان داشت
میان همهمه هاعن قریب خواهم رفت


زمان کوچ شد افسوس،دست من خالیست
غریب آمده بودم غریب خواهم رفت


دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:,

|
 

چقدر فاصله اینجاست

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدمها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدمها


یک شنبه 7 آبان 1391برچسب:,

|
 

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود

گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود

از هرچه زندگیست دلت سیر می شود

گویی به خواب بود جوانیمان گذشت

گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود

کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود


یک شنبه 7 آبان 1391برچسب:,

|
 

بگذار سر به سینه ی من

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی

آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق

آزار این رمیده ی سر در کمند را


بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت

اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست


بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

عمریست در هوای تو از آشیان جداست


دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت


شاید که جاودانه بمانی کنار من

ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرامو روشنی

من چون کبوتری که پرم در هوای تو


یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم

با اشک شرم خویش بریزم به پای تو


بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح

بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند

خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب


یک شنبه 7 آبان 1391برچسب:,

|
 

گفتمش:دل میخری؟

گفتمش : دل می خری ؟

برسید چند؟


گفتمش : دل مال تو، تنها بخند !

خنده کرد و دل زدستانم ربود

تا به خود باز آمدم او رفته بود

دل ز دستش روی خاک افتاده بود

جای بایش روی دل جا مانده بود ......


یک شنبه 7 آبان 1391برچسب:,

|
 

می ارزد

سوختن با تو به پروانه شدن می ارزد
عشق این بار به دیوانه شدن می ارزد
گر چه خاکسترم و هم سفر باد ولی
جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد


یک شنبه 7 آبان 1391برچسب:,

|
 

کاش امشب عاشقی هم پا میگرفت

كاش امشب عاشقی هم پا می گرفت

تشنگی هم طعم دریا می گرفت

كاش امشب كوچه های منتظر


یك سلام گرم از ما می گرفت

این سكوت تلخ . دنیای من است

كاش دستت . دست دنیا میگرفت


آسمان ابری ترین اندوه را


از دل سنگین شبها می گرفت

پنجره دلتنگ چشمی آشناست

كاش می شد عاشقی پا می گرفت


شنبه 6 آبان 1391برچسب:,

|
 

سفر

سفر از فاصله ی دور حکایت دارد
خسته با رفتن احساس رفاقت دارد
چه صمیمانه به درگاه خدا گویم
که دلم از دوری دوست شکایت دارد


شنبه 6 آبان 1391برچسب:,

|
 

با بودن تو

با بودن تو حال من اصلا خراب نیست
می خواهمت و بهتر از این انتخاب نیست

احساس می کنم که خدا قول داده است
دیگر در این جهان خبری از عذاب نیست


دیگر میان خاطره هامان ، از این به بعد
چیزی به اسم دلهره و اضطراب نیست


باور کن این خدا که خودش عاشقت کند
حتماً زیاد خشک و مقدس مآب نیست


پاشو بیا کمی بغلم کن ، ببوس، تا
باور کنم حضور تو ایندفعه خواب نیست

من را ببوس تا همه ی شهر پر شود
این اتفاق هر چه که باشد سراب نیست

دنیا سر جدایی ما شرط بسته است
اما دعای شوم کسی مستجاب نیست...
 


شنبه 6 آبان 1391برچسب:,

|
 

من پذیرفتم

من پذیرفتم شکست خویش را

پندهای عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنهاتراز ما می روی

آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را


جمعه 5 آبان 1391برچسب:,

|
 

قبل از هر خداحافظ

"اسطـ ــ ــ ـــوره" شــدن ، یـعـنی در عــین رفـتن ، بمانــــــــی !

گاهـــی بـه خاطـــ ــ ــ ــ ـــرش مانــدن را "تحــمل" کـــــــــن . . .

"رفـــــــتن" از دســ ــ ــ ــ ـــت هــــــــــمه بـر مــــــــــــی آیـد . . .

و قـبـل از هـر "خـداحـافـظ" خـوب فـکـر کـن

هـمـیـشـه راه بـرگـشـت "هـمـوار" نـیـسـت .....


جمعه 5 آبان 1391برچسب:,

|
 

این شعر ها دیگر برای هیچکس نیست

این شعرها دیگر برای هیچ کس نیست

نه! در دلم انگار جای هیچ کس نیست

 

آنقدر تنهایم که حتی دردهایم

دیگر شبیهِ دردهای هیچ کس نیست

 

حتی نفس‌های مرا از من گرفتند

من مرده‌ام در من هوای هیچ کس نیست

 

دنیای مرموزی‌ست ما باید بدانیم

که هیچ‌کس اینجا برای هیچ‌کس نیست

 

باید خدا هم با خودش روراست باشد

وقتی که می‌داند خدای هیچ‌کس نیست


جمعه 5 آبان 1391برچسب:,

|
 

هیس

هــيـــس !


ميخـــواهــم بــشنـــوم عـاشــقـــانــه هـــايـــش را

كــه در گــوشــش زمــزمــه ميـكــنــد

و بــه يــاد بيـــاورم روزي را كـــه


جمعه 5 آبان 1391برچسب:,

|
 

خستم خدا

. . . رد پاهایم را پاک می کنم . . .
. . . به کسی نگویید . . .
. . . روزی در این دنیا بودم . . .
. . . خدایا . . .
. . . می شود استعـــــفا دهم . . .
. . . کم آورده ام . . .


جمعه 5 آبان 1391برچسب:,

|
 

عید قربان

زاسماعیل جان تا نگذری مانند ابراهیم

به کعبه رفتند تنها نماید شاد شیطان را

کسی کو روز قربان،غیر خود را می کند قربان

نفهمیده است هرگز معنی و مفهوم قربان را.

عید قربان،عید فداکاری،ایثار،قربانی،اخلاص و عشق و بندگی،مبارک باد!


پنج شنبه 5 آبان 1391برچسب:,

|
 

دنیا

 

خداوندا در اين دنيا گناهم چيست؟

به غير از عاشقي پشت و پناهم چيست؟

نمي دانم كي ام،گم كرده ام خود را!

در اين بي فصل بودن گناهم چيست؟

زبانم مثل سنگي سخت و ساكت شد.

نمي دانم دلیل اين شعرهاي گاه گاهم چيست؟؟؟


پنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:,

|
 

جایگاهت کجاست


اگر بدانی جـایــگاهت کجـاسـت ، مـــرا بــاور میــکنی

اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی

تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ، حرف دلم به تو همین است ، قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم

اگر بدانی چقدر عاشقت هستم به این عشق شک میکنی

شـایـد بــاور نـکنی تــا ایـن حـد دیـوانـه وار عاشـقـت هسـتم

اما باور کن ، چشمهایت را باز ـکن و حـال و روز مـرا ببین ،  ایـن بی قرار ها و لـحظه شـماری های مـرا ببین

درون غوغای عشق گم شده ام ، گمشده ای هستم که تنها تو را میبینم ، و تنها تو میتوانی مرا پیدا کنی

نه ادعای عاشقی دارم و نه شعار میدهم ، ردپای مرا ببین که به کجا میروم

مـیروم هـمان جـایی کـه تـو خـواهی آمـد ، مینشینم بـه انتظارت تا تو بیایی

شاخه گلی را تقدیم به تو میکنم ، تو را می بوسم و نوازش میکنم ، تا تصویر عشق زیباتر شود

تا هوای با هم بودن عاشقانه تر شود

ما هر دو میـدانیم مثل همه بی وفا نیستیم ، ما هر دو میدانیم اهل خیانت و بی وفایی نـیستیم

ما هـر دو میـدانیـم آمـده ایم کـه بــه عشـق هـم زنـدگی کنیم و با هم بـمیریم

شاید این جمله شبیه قصه ها باشد ، شاید این حرفها تنها شعر و شعار باشد

اما آنچه با ارزش است همان است که در دل من و تو است

همیشه در کنارت میمانم ، با من هم کنار نیایی باز هم عاشقت میمانم 

مـیدانم تو نیز همیـشه با من میمانی، تو جایگاه واقعی خودت را مـیدانی

گر چه جایگاهت بالاتر از قلب من است ، اما قلبم تا ابد مال تو است 

بـمان و مرا یاری کـن ، دلم را از هر چه غم در این دنیاست خالی کن

اگـر بــدانی جــایگاهــت کجــاســت ، بــه آن انــدازه که بــرایت میـــمــیرم ، عاشـــــقــم مـــیمــــانــی


پنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:,

|
 

فرقی نمی کند

zskdf3dohpotoyx3fs2.jpg
فرقـے نمـے کند !!

بگویم و بدانـے ...!

یا ...

نگویم و بدانـے..!

فاصله دورت نمی کند ...!!!

در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!

جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:

دلــــــــــــــم.....!!!


پنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:,

|
 

آن شب...

آن شب ...

که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...


تماشا می کرد ...


آن شب که شب پره ها ..

عاشــقـــانه تر ..

نــــور را می جســـتند ...!

و اتاقم ..

سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !

دانستم..


تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!

 


پنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:,

|
 

سیب

چقدر خوشحــ ــال بود
شيطــ ــان
وقتے سيبــ را چيدم
...............
گمان مے کرد فريب داده استــ مرا
نمے دانستــ
تو پرسيده بودے
مرا بيشتر دوستــ دارے
يا ماندن در بهشــ ــتــ را


چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:,

|
 

هر شب

هــر شب خـواب مـے بینم

سقــوط مے ڪنم از یڪـ آسمانـ خـراش(!)


و تـــــو از لبـہ ے آטּ


خــم مے شـوے و دستــم را مــے گیرے/.


سقــــوط مـے کنم هـرشـب


از بـام شـب


و اگـر تـــــو نباشـے(!)


ڪـہ دستــــم را بگیـرے


بـــدون شــڪ


صبـحگـاه


جنــازـہ امـ را در اعمــاق دره ـہا پیــدا مـے ڪنند.(!)


چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:,

|
 

افسوس



دفتری بود که گاهی من و تو
می نوشتیم در آن

از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم

من نوشتم از تو:
که اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
که اگر دل به دلم بسپاری

و اگر همسفر من گردی
من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال

تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!
تو نوشتی از من:

من که تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گریه کردم

با تو خندیدم و رفتم تا عشق
نازنیم ای یار

من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترین انسانم...

ولی افسوس
مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!

چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:,

|
 

انصاف نیست

اِنـصـــآفــــ نـیـستــــــ

کــه دُنـیــآ آنـقـَـدر کـوچَـکـــــ بـآشـَــد

کــه آدَمـ هــآی تـکـرآری رآ روزی صـَـد بــآر بــِبـیـنــی

و آنـقـَـدر بـُزرگــــــ بــآشَــد


کــه نـَتـَـوآنـی آن کَـسـی رآ کـه دلـَتـــــ مـیـخواهــَـد،

حـَـتــی یـِکــــ بــآر بـبــیـنــــی...!!


چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:,

|
 

دلتنگم

آب و هوای دلم آنقدر بارانیست

که رخت های دلتنگی ام را

مجالی برای خشک شدن نیست

اینگونه است که دلم برایت همیشه تنگ اس
ت . . .


چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:,

|
 

انتظار

 

پرسید که چرا دیر کرده است ؟ نکند دل دیگری اورا اسیر کرده است ؟



خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تاخیر کرده است . ..

 

گفتم امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است...

 

خندید به سادگیم آینه و گفت احساس پاک تورا زنجیر کرده است!

 

گفتم ار عشق من چنین سخن مگوی گفت : خوابی سالها دیر کرده است...

 

در ایینه به خود نگاه میکنم آه عشق او عجیب مرا پیر کرده است .. .. 

         

 راست گفت آیینه که منتظر نباش او برای همیشه دیر کرده است . .. .


چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:,

|
 

با تو نیستم

بـا تـ ــو نیستــم ، بــه خودتــ ـــ  نگیــ ــر ، اصلا تـ ــو یکــی نخـــوان ...

دارم بــا خودم زمــزمـه مـی کنـ ــم ، بــا خودم حرفـ ـــ  می زنـــم ...

دلگیـ ــرم از آدم هـایـی کـه می آیند و می روند و پشتـ ــــ  سرشـ ـان را هــم نگـ ـاه نمی کنند ...

 

نمی بینند کــه پشتـ ـــ  سرشـ ـان بـه جـای کـاسـ ـه ی آبــ ــــ ، اشکـ ـــ  ریختـ ـه می شـــود ... 

بـه جـای خداحـافظـی ، بغـ ـض می کنند ...!

از تــو دلگیـ ــر نیستـم ، رفتـن حق آدم هـاستــ ـــ  !! بــا خودم حرفــ ـــــ  می زنــم


چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:,

|
 

دلتنگی

 

                                                                        

 

گلــــــــوی آدم را


باید گاهــــــــــی بتراشند ...


تا برای دلتنگـــــــــی های تازه جا باز شود


دلتنگی هایی که جـــــــــایشان نه در دل


که در گلــــــــوی آدم است


دلتنگی هــــــــــایی که می توانند آدم را خفه کنند


چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:,

|
 

دوستت دارم

یــــواش گــفتم دوســـت دارم                 واســـه ایــنه کــه نــشنــیدی

بــلــد نیـــستـــم کــه بـــد باشــم                 نـــگو ایــنو نــفــهــمیدی

بـــزار بـــاشــم کـــناره تــو               کــناره عــطر ایـــن احــســاس

بــــزارحـــبســه ابد باشــم           تــو عشــقــی کــه بــرام رویـاســت

بـــزار با گـــریــه ایــن بــارم               بگـــم خـیــلــی دوســت دارم

اگـــه بـــازم پــشــیمونــی                    بــه روت اصــلا نــمی یارم

دلـــم مـــی گـیــره هـــر روزی               کــه می بــینــم تو دلــگــیری

دارم می مــیرم از وقـــتی                      ســـراغــم رو نــمی گــیره

نـــگام رو از تــو دزدیــدم                  بــا ایــن چــشمـای غـمخــوارم

نـــمی خــواســتم بــدونــی کــه              چــقد چشــماتــو دوس دارم 

ولــی بـا گــریــه ایـــن بــارم             مـــی گــم خــیــلی دوســت دارم

        اگــه بــازم پشـــیمــونی                        بــه روت اصــلا نمی یــارم


سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:,

|
 

عشق،داستان عاشقانه

چشمانش…
چشمانش پر از اشک بود به من نگاه کردو گفت مرا دوست داری؟
به چشمانش خیره شدم، قطره های اشک را از چشمانش زدودم و خداحافظی کردم،
روزی دیگر که او را دیدم، آنقدر خوشحال شد که خود را در آغوش من انداخت و سرش را روی
سینه ام گذاشت و گفت اگر مرا دوست داری امروز بگو….!

ماه ها گذشت و در بستر بیماری افتاده بود، به دیدارش رفتم و کنارش نشستم و او را
نگاه کردم و گفت بگو دوستم داری…!

می ترسم دیگر هیچگاه این کلمه را از دهانت نشنوم، ولی هیچ حرفی نزدم به غیر از
خداحافظی…!!

وقتی بار دیگر به سراغش رفتم روی صورتش پارچه سفیدی بود، وحشت زده و حیران
پارچه را کنار زدم، تازه فهمیدم چقدر دوستش داشتم…

امروز روز مرگ من است، مرگ احساسم، مرگ عاطفه هایم
امروز او می رود ومرا با یک دنیا غم بر جا می گذارد

او می رودبی آنکه بداند به حد پرستش
دوستش دارم…


سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:,

|
 

مونس شبهایم....

چشمانم را می بندم و تو را در کنار خود می بینم. نمیدانم این چه نیروئی ست

که مرا به سوی تو می کشاند !


هروقت که تنهایی ها به سراغم می آید یاد توست که مرا از آن جدا می کند،

یاد توست که مرا شاد نگه می دارد با یا توست که من زنده ام. یاد تو به من

امید می دهد،امید به زندگی.


مونس شب های بی قراری ام دوستت دارم.


سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:,

|
 

سپیده دم عشق........


ای ستاره ی درخشان آسمان دلم
اشک سوزان چشمان مرا ببین ، بغض من در جاده های بی کسی گم شده
دوست ندارم همچون یک عروسک کوکی باشم
هرگز نمی خواهم که در صندوقچه ی دلت مخفی بمانم
نمی خواهم در فشار هرزه ی نگاهها خرد شوم


من طالب پیوستن هستم ، من می خواهم شاهد سپیده دم عشق باشم
من هم می خواهم سرود عاشقانه سر دهم
رقص نیرنگ را نمی خواهم ،مرا پناه ده و از شبهای پر عذاب مرا دور ساز
بگذار تا زائیده ی عالی ترین تصویرها باشم
بگذار تا معنای هستی را در یابم و معجزه ی عشق را ببینم
می خواهم به آرامی به روی مخمل شب چشمهانم را بر هم گذارم


هجوم کابوسهای شبانه را از من برهان
تیغ بی وفایی را به من نشان مده، شوق پرواز را به من بیاموز
و جای حسرت را برایم باقی مگذار
بگذار تا مروارید دریایت شوم ، بگذار تا به نیستان دلت راه یابم
شکوه عشقت را از من دریغ نکن ، چهره ی تلخ جدایی را از من دور ساز


چشمان صاف و زلالت را برایم گل آلود نکن، بر عشق پاکم نفرین نکن
مگذار که نشکفته پرپر شوم
زندگی مرا وسعت بخش به حرفهای دلم نگاه کن
برگ ریزان پائیزم را با تو می خواهم چرا که با بودن تو دیدنی و زیبا می شود
جاده ی تنهایی پائیزان فقط با بودن تو انتها می یابد


می خواهم چشمانت را باز کنی و مرا ببینی
نمی خواهم روزی باشد که دیگر من تمام شده باشم
آه که چه شیرین است در این برگ ریزان و در این جاده ی تنهایی با تو همگام شدن


سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:,

|
 

منتظر


منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم

در چشمانت خیره شوم
 
دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم

منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم
 
سر رو شونه هایت بگذارم

ز عشق تو ..... از داشتن تو ..... اشک شوق ریزم
 
منتظر لحظه ی مقدس که تو را در آغوش بگیرم
 
بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم

و با تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم

آری من تو را دوست دارم
 
و عاشقانه تو را می ستایم


سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:,

|
 



به وبلاگ من خوش آمدید

 

شعر عاشقانه
داستان عاشقانه
جملات عاشقانه
پیامک عاشقانه
نامه عاشقانه
رمان
مناسبت ها

 

مقداد

 

ارديبهشت 1392
فروردين 1392
آبان 1391
مهر 1391

 

دلم خیلی تنگ شده
نمیدانم
همدرد
مقدس
دیوار
فراموش کردن
بعد از تو
یواشکی
رفتم
خودمم و خودت
و تو...
یکی هست
میخواهی چیکار؟
رفتن
فراموشی
وقتی کسی نیست
فهمیدن یک زن سخت نیست...
فرهاد رویاهای شبانه...
محرم
خسته ام

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ♥♥ عاشقانه ♥♥ و آدرس silent-love.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





˙·٠•●♥من و تنهایی ♥●•٠·˙
tech.show
♥ ♥ ♥ しѺ√乇 -حب-عشق ♥ ♥ ♥
خط خطی های ذهن یک پرنسس
Online Stars Music
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

 

حمل و ترخیص خرده بار از چین
حمل و ترخیص چین
جلو پنجره اسپرت
الوقلیون

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 25
بازدید هفته : 40
بازدید ماه : 135
بازدید کل : 64537
تعداد مطالب : 216
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


.: Weblog Themes By www.NazTarin.Com :.


--->